تعداد بازدید 2915
|
نویسنده |
پیام |
baharsalehi
ارسالها : 315
عضویت: 8 /6 /1391
محل زندگی: اهواز
سن: 26
تشکرها : 261
تشکر شده : 684
|
اشعار طنز
ماجرای زن گرفتن من
صبح هر روز مادرم غُر زد
خواهرم هِی به من تلنگر زد
که بيا زن بگير آدم شو
فارغ از غصّههای عالم شو
که بيا زن بگير پير شدی
بینهايت بهانهگير شدی
زن نداری ، عبوس و غمگينی
زندگی را سياه میبينی
زن بگيری هميشه کيفوری
از غم و غصّه تا ابد دوری
آسمان رنگ تازه میگيرد
از تو دنيا اجازه میگيرد
شاه داماد میشوی پسرم
پادشاهی کن ، ای تو تاج سرم
هر چه تلخیست میشود شيرين
يک نباتیست که ... بيا و ببين ...
زندگانيت میشود روشن
ناگهان از شرار تابش زن
میکند روشن از خودش ، شب تار
جان تو مثل نور لامپ هزار!
کاملاً روبراه خواهی شد
مثل خورشيد و ماه خواهی شد
سر و وضعت رديف ... جنتلمن
صاف و صوف و اتو کشيده ... خَفَن
جمع خواهی شد از خيابانها
از سر کوچهها و ميدانها
خانهات توی «کوچهی خوشبخت»
مثل خانی نشستهای بر تخت!
***
الغرض گفت و گفت ... خامم کرد
عاقبت خر شدم ... حرامم کرد
خانواده نشست و شورا کرد
هر که از ره رسيد غوغا کرد
عمه میگفت دختر فاميل
خاله میگفت با کدام دليل؟!
مادرم فکر دختری زيبا
خواهرم کرده بود فتنه به پا
بر سر ما بگو مگو شده بود
الغرض ، خانه بَلبَشو شده بود
تا سر انجام شد قرار چنان
که دهند اين جدال را پايان
جمع دنبال دختری باشد
که سری بر تر از پری باشد
دختری باحيا و شوهر دوست
که جهان مات حُسن خلقت اوست
از هر انگشت او هنر ريزان
پيش قدّش چنار آويزان!!!
خاندانش اصيل و صاحب حال
«حال» يعنی که پول و مال و منال
- خاندانی که نيست صاحب حال
وصلتش نيست جز عذاب و وبال
- هرچه باشد برادرش کمتر
مشکلاتش کم و شَرش کمتر
- دختران يکیّ و يکدانه
بهترين همسرند و همخانه
* * *
بحثشان سوژه خنده بود فقط
باب اشعار بنده بود فقط
چه بگويم چگونه و چون بود
مثل فيلم «کتاب قانون» بود
امضا : در نبرد بین انسان های سخت و روزهای سخت
این انسان های سخت هستند که می مانند
نه روزهای سخت.
|
|
شنبه 25 شهریور 1391 - 23:10 |
|
تشکر شده: |
|
|
تشکر شده: |
2 کاربر از baharsalehi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
admin & mbio & |
|
baharsalehi
ارسالها : 315
عضویت: 8 /6 /1391
محل زندگی: اهواز
سن: 26
تشکرها : 261
تشکر شده : 684
|
پاسخ : 1 RE اشعار طنز
نویسندگی
آنان كه كتاب می نويسند
با رنج و عذاب می نويسند!
چون پول كباب جيبشان نيست
از دود كباب می نويسند!
تا مبلغ رشوه را نگيرند
از حق و حساب می نويسند!
چون خم شراب كشف گرديد
يك سوژه ی ناب می نويسند!
از عيش تمامی فقيران
در عالم خواب می نويسند!
در صحنه ی حادثات دنيا
از وضع خراب می نويسند!
از مردم لاغر و خميده
وارفته و آب می نويسند!
از كره خری كه می دهد خوب
هر روز ركاب می نويسند!
در زير لحاف می نگارند
در زير نقاب می نويسند!
بی شک همگی شبيه بنده
باهول و شتاب می نويسند!
امضا : در نبرد بین انسان های سخت و روزهای سخت
این انسان های سخت هستند که می مانند
نه روزهای سخت.
|
|
شنبه 25 شهریور 1391 - 23:19 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از baharsalehi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
admin / mbio / |
|
baharsalehi
ارسالها : 315
عضویت: 8 /6 /1391
محل زندگی: اهواز
سن: 26
تشکرها : 261
تشکر شده : 684
|
پاسخ : 2 RE اشعار طنز
انسان شریف
ميخواره مباش ، كافرت می گويند!
پاسور مزن ، مقامرت می گويند
گرباده خوری ، قمار پنهان بكنی
انسان شريف و طاهرت می گويند!
فتوکپی
ای آنكه شده قبله ی دل ها رويت!
برگشته ز قبله جمع دل ها سويت!
يک لحظه برابرم نشين زيرا كه
خواهم غزلی كپی كنم از رويت!
پرخواری
ای زاهد شهر از تو پروارتريم!
هرچند زرنگی از تو هشيارتريم!
تو «رانت» خوری و ما همه «باد هوا»
انصاف بده كدام پرخوارتريم؟!
دارایی
سالی كه گذشت كار من زاری بود!
پنهانی و درد های من كاری بود!
دفترچه ی قسط هايم افزايش يافت
دارايی من فقط بدهكاری بود!
سیخ زدن
ما دشمن مردمان و افراد بديم
خالی ز غرض ورزی و بغض و حسديم!
از طنز چو سيخ ما هراسان نشويد
ما سيخ زدن به دشمنان را بلديم!
امضا : در نبرد بین انسان های سخت و روزهای سخت
این انسان های سخت هستند که می مانند
نه روزهای سخت.
|
|
شنبه 25 شهریور 1391 - 23:34 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از baharsalehi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
admin / mbio / |
|
baharsalehi
ارسالها : 315
عضویت: 8 /6 /1391
محل زندگی: اهواز
سن: 26
تشکرها : 261
تشکر شده : 684
|
پاسخ : 3 RE جدال سر يک خال!!!
جدال سر يک خال!!!
حافظ:
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبريزی:
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چيز می بخشد ، ز مال خويش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
شهريار:
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چيز می بخشد ، بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شيرازی که برده جمله دلها را
شاعر سنندجی:
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش ، بدست آورد دنيا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟ چه معنی دارد اين کارا؟
و خال هندويش ديگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی ، نه صائب دست و پاها را
فقط می خواستند اين ها ، بگيرند وقت ماها را؟؟
امضا : در نبرد بین انسان های سخت و روزهای سخت
این انسان های سخت هستند که می مانند
نه روزهای سخت.
|
|
دوشنبه 27 خرداد 1392 - 12:01 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از baharsalehi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
mbio / admin / |
|
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش (تازه سازی) صفحه نیست ، برای این کار روی تازه سازی پاسخ ها کلیک نمایید !
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.